داوید سیکسِ اتریشی هم یکی از آنها بود که با اجرای خود در شب دوم، مخاطب را به شکل ویژهای با بیان شخصیاش در بداههنوازی روبهرو کرد و توانست نظرات بسیاری را به خود جلب کند. اجرایی که در عین تکنیکی بودن، با زبان حال با آدمها سخن میگفت و احساسات آنها را درگیر میکرد. البته که این موضوع در روحیات خودش هم قابل لمس بود؛ جوانی آرام، ساده و صمیمی و در عین حال پرتلاش برای یاد گرفتن و مواجه شدن با اتفاقات جدید.
داوید سیکس با علاقه خاص به اجرای آهنگسازیهای خود، از همان ابتدا نوازندگی پیانو را برای تفسیرهای شخصی از آثار کلاسیک و بداههنوازی انتخاب کرد. آثار و اجرهای او در عرصهای معلق میان موسیقی کلاسیک و جز قرار میگیرد که علاوه بر تکنوازی، در قالبهای گروهی نیز اجرا میشود.
با این هنرمند در فضای دلنشین فرهنگسرای نیاوران، زیر یکی از درختهای سر به فلک کشیده آنجا، با همراهی روزبه اسفندارمز (سرپرست گروه پالت) گفتوگویی صمیمی داشتیم و درباره ویژگیهای این فستیوال و تفکرش نسبت به مقوله آهنگسازی و بداههنوازی صحبت کردیم.
- * شما جزء معدود آدمهایی هستید که در طرز تفکر و توانمندی، به چند سبک اشراف دارید. خیلی از افراد، با اینکه میتوانند این چند وجهی بودن خود را نشان دهند، اما معمولاً تمایل به حرکت در یک سبک دارند و انگار میخواهند مثل یک فرآیند مدیتیشن در یک موضوع عمیق شوند ولی شما ابایی از نشان دادن این موضوع ندارید. به نظر میآید با این کار حرفتان را خیلی مستقیمتر وغیرفیلتر شدهتر میزنید که بیشتر هم به دل مینشیند. درواقع هدف واحدی دارید که آن را از طرق مختلف به مخاطبت نشان میدهید. رویکردت واقعاً چیست؟
خیلی ممنون که اینها را میگویی اما من اینطور نگاه نمیکنم که یک آدم چند وجهی هستم. من کار سادهای انجام میدهم و تا این حد پیچیده فکر نمیکنم. من خجالت نمیکشم به چیزهایی گوش کنم که از آنچه تا الان یاد گرفتهام دور هستند. وقتی قرار است به چیزی گوش کنی، باید با تمام وجود آن را بشنوی؛ این رویکرد باعث میشود با فکر باز ایدههایت را بیان کنی. اگر فکر میکنی من در چند سبک فعالیت میکنم احتمالاً به این دلیل است که به یک ژانر نچسبیدهام. راستش نمیدانم در کدام ژانر فعالیت میکنم و درواقع ژانر برایم اهمیت ندارد.
- * نکته من هم دقیقاً همین بود و این به نظر خیلی انسانی است چون آدم راحتتر میتواند با شما ارتباط برقرار کند تا کسی که صرفاً آمده تا مثلاً موسیقی جز مدرن بنوازد. موسیقی جدید هیچ مرزی ندارد و رویکرد شما ثابت میکند هیچ مرزی بین موسیقی مثلاً کلاسیک و پاپ و متال وجود ندارد و همه میتوانند از یک منبع سرچشمه بگیرند و این چیزی بود که درباره شما خیلی دوست داشتم. راستی شما با «وودکید» هم کار کردهاید. این اتفاق چطور پیش آمد؟
ما در یک فستیوال در برلین یکدیگر را ملاقات کردیم. این فستیوال چهار، پنج روزه بود و آخر هفته مخاطب به استودیو دعوت میشد و ما یکسری کارهای خلاقانه اجرا میکردیم. ما در این فستوال، یکدیگر را دیدیم و با هم نواختیم و کارهای جالبی هم انجام دادیم. تجربه خیلی لذتبخشی بود.
- * بله ویدئو آن را دیدم و خیلی هم برایم جالب بود.
آنجا با یک ارکستر و یک بند راک مینواختم و اصلاً متوجه گذر زمان نبودم. یکی از هفتههای بسیار الهامبخش و خوب من بود. وودکید آدم بسیار خوبی است و از آن زمان به بعد هم تلاش میکنیم که این ارتباط را زنده نگه داریم.
- * به نظر میآید او هم مثل شما، خود واقعیاش است؛ بدون هیچ فیلتری. اصلاً فکر میکنم این موج جدید (چند ژانره بودن) برای آدمهایی است که میخواهند خودشان باشند. حالا نظرتان درباره فستیوال Show Of Hands چه بود؟
سوال خیلی بزرگی است؛ من ده کنسرت دیدم که واقعاً آنها را دوست داشتم و خیلی برایم الهامبخش بودند. ببینید، من به عنوان یک پیانیست حتی زمانی که به خواب میروم هم به پیانو فکر میکنم و زیاد هم سولونوازی میکنم، بنابراین شنیدن 10 اجرای سولو پیانو در این زمان فشرده، خیلی برایم جالب بود. به همین دلیل الان نمیتوانم ارزیابی کنم که تا چه حد این فستیوال با ارزش بوده و باید ابتدا در من تهنشین شود و بعد متوجه شوم که این فستیوال با من چه کرده است.
بُعد دیگر این فستیوال، بخش اجتماعی آن است که برای من ملاقات با 10 پیانیست دیگر، مثل یک هدیه بوده و فکر میکنم برای باقی زندگیام از این تجربه تغذیه خواهم کرد. حس میکنم دوستان زیادی را در دنیای موسیقی ملاقات کردهام، ما حتی برنامهریزی کردهایم که در اروپا هم یکدیگر را ببینیم و به این ترتیب قرار است پیش «فرانسوا کوتوریه» و «استفانو باتالیا» بروم و با هم تبادل موسیقی کنیم.
تمام کسانی هم که برای این فستیوال برنامهریزی کردهاند، بسیار جالب و حرفهای بودند و حواسشان به همه چیز بود. به نظرم همه چیز کامل بود، رامین (صدیقی) در کاری که انجام میدهد نابغه است. البته او تنها نیست و آدمهایی کنارش هستند که مهارت زیادی دارند و میدانند چه میکنند.
این را هم بگویم که انجام چنین کاری در اروپا به لحاظ اجرایی آسانتر است ولی کسی تا به حال انجام نداده، چراکه فکر میکنند چنین کاری شدنی نیست و مردم برای دیدنش نمیآیند؛ اما دیدیم که در ایران اتفاق افتاد. فکر میکنم این گردهمایی برای من یک شکل تاریخی دارد و تمام این پیایستها، به نوعی قهرمانهای من هستند.
- * خارج از این فستیوال هم اجرای این پیانیستها را دیده بودید؟
نه.
- * اگر بخوهید یک کنسرت را به طور خاص انتخاب کنی، کدام اجرا خواهد بود؟
کار خیلی سختی است اما به لحاظ احساسی خیلی تحت تأثیر کنسرت «فرانسوا کوتوریه» قرار گرفتم، این اجرا به قلب من خیلی نزدیک بود. وقتی فرانسوا شروع به نواختن کرد، من شروع به گریستن کردم. دلم را برد و موسیقی را در مغز و رگهایم جاری کرد. خودش هم آدم بسیار دوستداشتنی و بامزهای است.
- * شما در این فستیوال وورکشاپ هم برگزار کردی؛ کمی از این تجربه بگو؟
بسیار جالب و هیجانانگیر بود. چون سوالهای زیادی پرسیده شد که برای جواب دادن باید عمیقاً به آنها فکر میکردم. با سوالهای آسان درباره مسائل تکنیکی شروع میشد که من برای آنها به راحتی جواب داشتم چون شفاف بود و مربوط به پیانو میشد. اما جواب به سوالهای دیگری که فلسفی بودند، برایم واقعاً سخت بود. چراکه به طور مشخص درک موسیقی مخاطبان را نمیدانستم و نمیدانستم از این سوالهای فلسفی دنبال چه هستند؛ برای همین مجبور بودم جوابهای کلی بدهم اما در عین حال تلاش میکردم جوابها در عین کلی بودن، با سوالها تطبیق داشته باشند که این موضوع کمی برایم سخت بود؛ البته که دشواری دلپذیری هم بود. ما سعی کردیم در این وورکشاپ، با هم بنوازیم که امیدوارم مردم از آن لذت برده باشند.
- * وورکشاپ شما و پیمان یزدانیان و در ادامه استفانو باتالیا خیلی به هم شبیه بودهاند و به نوعی انگار دنباله هم را تدریس کرده بودید. اما نکته جالب اینجا است که شما قبل از این فستیوال هم را ملاقات نکرده بودید.
بله، به نظر خودم هم اتفاق جالبی بود. در حال برنامهریزی هستم که پیمان را هم دوباره ببینم چون به نظرم خیلی چیزها درباره پیانو میداند که من نمیدانم. او هم دوست دارد دانش موسیقایی خودش را با دیگران سهیم شود که این تبادل بسیار با ارزش است.
- * شما یک دوره به هند و سریلانکا هم رفتی و در دهلینو و کولومبو مشغول فراگیری موسیقی سنتی هند شدی. این اتفاق چقدر روی موسیقی تو تأثیر داشته است.
موسیقی هند تأثیر زیادی روی تفکر من راجع به ریتم و فرم داشته است. همانطور که میدانی، موسیقی هندی رویکرد خاصی نسبت به ریتم دارد و برای همه سازهایی که مینوازید (مثل طبلا که من مینواختم) باید قبل از نواختن، آن ریتم را به زبان بیاورید.
- * بله. که به آن «راگاخوانی» میگویند.
بله. (شروع به نواختن یک ریتم با دهان میکند) من این کار را خیلی تمرین کردهام. این کار بیشتر از اینکه روی نواختن پیانوی من تأثیر گذاشته باشد، روی طرز تفکرم تأثیر داشته است. قطعاً من چیزی را خلق میکنم که مخلوطی از آموزههای موسیقی کلاسیک و جز و دانش هندیام است اما نمیخواهم به خاطر این تأثیر، مخلوطی از این دو دنیا بسازم. موسیقی فیوژن چیزی نیست که خیلی به آن علاقه داشته باشم.
- * اما این تلفیق در درون شما رخ میدهد.
من منکر آن نمیشوم. حالا سوال شما این است که موسیقی هندی تا چه حد آهنگسازی من را تحت تأثیر قرار میدهد؟ باید بگویم که بهطور ناخودآگاه تأثیر میگذارد ولی تمایلم این است این اتفاق در حیطه خودآگاهم نیفتد. قطعاتی که در حال نوشتن آنها برای کوارتت جز خودم هستم، گاهی به شکل سنگینی پیچیده میشوند که احتمالاً این پیچیدگی از بعد آموزههایم در موسیقی هندی هستند. یا حتی موسیقی کلاسیک یا جز که به مدت سیزده سال است در حال آموختن آن هستم.
- * کمی هم درباره بداههنوازیات صحبت کنیم. در بداههنوازی تا چه حد از ادوات موسیقایی استفاده میکنی؟
گاهی از این ابزارها استفاده میکنم. در طول این سالها، استفاده از ابزارهای مختلف را یاد گرفتهام که گاهی دوست دارم به یکی از آنها بچسبم و بقیه را رها کنم. این کار مثل رودخانهای میماند که مسیر طبیعی خود را از بین ابزارهای مختلف پیدا میکند. در این فستیوال سعی کردم بدون هیچ انتظار و پیش فرضی از خودم بنوازم و این ریسک وجود داشت که کاملاً کسلکننده پیش بروم که خوشبختانه اتفاق نیفتاد. یک روزهایی واقعاً نمیتوانم پیانو بنوازم، سراغ پیانو هم میروم اما هیچ الهامی به من نمیشود و آن لحظه است که فکر میکنم باید این پروسه را متوقف کنم چون نمیخوام ارتباط مخفی بین خودم و پیانو را خراب کنم.
البته اکثر مواقع میخواهم به هر طریقی که شده بنوازم و تنها ابزاری هم که در این فستیوال استفاده کردم، تحسینِ پیانو بود. خیلی چیزها در پیدا کردن یک نت، نواختن آن و اینکه ببینی چه صدایی از آن بیرون میآید، وجود دارد. هر پیانو و اصلاً هر اتاقی یک صدایی دارد، بنابراین خیلی چیزها برای کشف کردن وجود دارند که فکر میکنم اینها اصلیترین ابزار بودند.
- * شهر تهران چقدر روی بداههنوازی شما تأثیر داشت؟
تأثیر آگاهانه نداشت. من در حال انجام پروژهای با نام «بین ایستگاهها» هستم و سعی دارم در هر کشوری که مینوازم یک قطعه جدید بنویسم. قبل از اینکه به تهران بیایم، یک قطعه در شانگهای نوشتم که تحت نام آن محل نامگذاری شده چون آن را در هتلی در آنجا نوشتم اما در تهران این اتفاق به صورت آگاهانه نیفتاد چون این یک کنسرت بداهه بود و احتمالاً فقط به شکل ناخودآگاه تحت تأثیر قرار گرفتهام.
عوامل متعددی برای بداههنوازی وجود دارد؛ از احساس و حال و هوایت در آن روز و برخورد آدمهای اطرافت، تا هوا و استرس و... همه اینها صدای پیانو را تحت تأثیر قرار میدهند. هزاران فاکتور وجود دارد که به تهران گره خوردهاند و قطعاً این اجرا را هم تحت تأثیر قرار دادهاند اما من به طور مشخص، قطعهای برای تهران ننوشتم. احتمالاً اگر بعداً به اجرای خودم گوش کنم، ممکن است به بخشی برخورد کنم که بگویم این تهران بوده است.
منبع: موسیقی ما