قدم به قدم با مارتا آرگریچ
۱۹۴۱ : در بوینس آیرس متولد شد
۱۹۴۶ : در ۵ سالگی آموختن پیانو را نزد معلم مادرش (Vincenzo Scaramuzza) آغاز کرد.
۱۹۴۹ : در سن ۸ سالگی به روی صحنه رفت و یک کنسرتو از موتزارت اجرا کرد و باور داشت که اگر حتی یک نت اشتباه بنوازد نابود خواهد شد.
۱۹۵۳ : در سالن اپرای Teatro Colón در بوینس آیرس اجرا کرد.
۱۹۵۵ : همراه خانوادهاش به اروپا رفت و تحت تعلیم مادلین لیپاتی(Madeleine Lipatti)، نیکیتا ماگالوف (Nikita Magaloff) فردریک گولدا(Friedrich Gulda) قرار گرفت.
۱۹۵۷ : در ۱۶ سالگی جایزهی بین المللی مسابقهی بینالمللی ژنو و جایزهی مسابقات بین المللی Ferruccio Busoni را طی سه هفته از آن خود کرد.
۱۹۶۰ : اولین رسیتال خود را برای دویچه گرامافون ضبط کرد
۱۹۶۲ : بحران عدم اعتماد به نفس در اجرا اورا به سوی مشاوره گرفتن از آرتور بندتی میکلانژلی سوق داد.
۱۹۶۳ : با رابرت چن موسیقیدان ازدواج کرد و صاحب اولین فرزند خود به نام لیدا شد.
۱۹۶۵ : در مسابقات بین المللی شوپن اول شد و رسیتال افسانهای شوپن را برای EMI ضبط کرد.
۱۹۶۶ : برای نخستین بار در ایالات متحده به روی صحنه رفت.
۱۹۶۷ : کنسرتو شماره ی ۳ پروکیفف و کتسرتوی سل ماژور راوِل را بت همراهی کلودیو آبادو و ارکستر فیلارمونیک برلین (DG) ضبط کرد.
۱۹۶۹ : با چارلز دوتویت (Charles Dutoit) رهبر ارکستر ازدواج میکند و صاحب دختری به نام آنی میشود. ازدواج آنها تا سال ۱۹۷۳ دوام داشت.
۱۹۷۵ : تولد دخترش استفانی ، فرزند او و استفان کواسویچ
۱۹۸۰ : اجراهای سولوی خود را کم میکند و ترجیج میدهد به اجرا با ارکسترهای مجلسی و اجرای کنسرتوها بپردازد.
۱۹۸۰ : در اعتراض به حذف ایگو پوگورلیچ پیانیست کروات در دور سوم مسابقات شوپن، هیأت داوران را ترک می کند.
۱۹۹۰ : به سرطان پوست بدخیم مبتلا میشود. در همان سال و سپس مجددا در سال ۱۹۹۵ تحت درمان قرار میگیرد.
۲۰۰۱ : پروژهی مارتا آرگریچ را در فستیوال لوگانو تأسیس میکند و در کنار نوازندگان جوان به اجرا میپردازد.
۲۰۱۲ : بازی در نقش اول فیلم استفانی آرگریچ به نام «آرگریچ».
===========
منبع : مجله پیانیست
ترجمه : مونا محرر
===========
اگر از هر یک از دوستداران پیانو خواسته شود تا نام سه تن از بزرگترین پیانیستهای در قید حیات را نام ببرد به احتمال زیاد نام مارتا آرگریچ در این لیست خواهد بود. به همین خاطر اگر به حد کافی خوش شانس باشیدــــ واقعا باید خوش شانس باشید ــــ که اجرای زنده او را بشنوید، شوری جادویی را تجربه خواهید کرد: تمرکزی خیره کننده، هیجانی تکان دهنده و ظرافتهایی از جنس تعجبی ساده و کودکانه طراوت خاصی به اجرای او میدهد.
اما شاید مهم تر از همه اینها این باشد که با اینکه آرگریچ اکنون یک مادربزرگ ۷۴ ساله است، همچون دختر۲۱ سالهی عاشقی با سحر و طراوت مینوازد.
آرگریچ در ماه نوامبر به لندن میآید تا برای جشن گرفتن تولد ۷۵ سالگی استفان کواسویچ (همسر سابق و پدر دخترش) در سالن Wigmore به او بپیوندد.
از یک نقطه نظر کواسویچ پیانیست کاملا متفاوتی است. با این وجود پیوستگی و نزدیکی خاصی بین آنها وجود دارد که همچنان آن دو را مانند یک روح در دو بدن نشان میدهد. کواسویچ هم این موضوع را تأیید میکند:«فکر میکنم همینطور است. ما در رابطه مان چیزی داریم که به آن مرحلهی ۱ و مرحلهی ۲ میگوییم. دخترمان حاصل مرحله دوم رابطهی ماست. امروز ما فراتر از دو دوست خوب هستیم. ما یک خانوادهایم، چیزی که قابل بحث نیست و حس تفاهم عمیقی بین ما وجود دارد و هر دو روشهای متفاوتی برای بیان و نشان دادن آن داریم ولی چیزی که باعث میشود مارتا جذب من شود همان چیزی است که آرزو دارد داشته باشد و برعکس. این یک رابطهی واقعی است».
مارتا آرگریچ در کنار کواسویچ
کواسویچ چگونه راز جذابیت اجرای آرگریچ را بیان میکند؟ «جدای از نبوغ تکنیکی او، روباتو در اجرای او چیزی است که نمیتوان به کسی آموخت و به نظر من فوقالعاده است. این ذوق و سلیقه در اجرای روباتو به طور ذاتی زیباست و مانند بعضی نوازندهها نمایشی و اغراق آمیز نیست و کاملا اصیل است. موسیقی او بی نظیر است. او صاحب هدیهی بزرگی است و باید از نشان دادن آن لذت ببرد. این هدیهای مسری و واگیردار است». او ادامه میدهد :«از بهترین اجراهای مارتا اجرای قطعات باخ است که حال و هوای جَز دارد: چنانچه گویی میرقصد، جست و خیز میکند، دل پذیر و شوخ و ظریف است و کیفیتی دارد که شما فقط در اجراهای ضبط شده از ویولونیست های قدیمی شنیدهایدــــ یک آزادی، ابهت، شکوه و بیپردگی خاصی در اجرای مارتا وجود دارد».
کواسویچ از میان اجراهای ضبط شدهای که با هم داشته اند سونات بارتوک که برای دو پیانو و یک پرکاشن تنظیم شده است را به عنوان اجرای مورد علاقه خود انتخاب میکند. همچنین از اجرای کنسرتوهای ویولن بتهوون آرگریچ به همراه گیدن کریمر با عنوان اثری ویژه یاد میکند.
کواسویچ اذعان میکند : « ما در مورد بتهوون هم عقیده نیستیم اما آنچه آرگریچ (در مورد بتهوون ) انجام میدهد بسیار جالب و شگفت انگیز است». آنچه او و آرگریچ در سالن ویگمور اجرا خواهند کرد شامل قطعه ی En blanc et noir برای دوپیانو اثر دبوسی در بخش اول و در ادامه رقصهای سمفونیک راخمانینف خواهد بود.
او تعریف میکند: «زمانی که باهم زندگی میکردیم راخمانینف کسی بود که ما هر دو به او رجوع میکردیم و به عنوان یک پیانسیت و آهنگساز ستایش میکردیم». در مورد کواسویچ که مدت طولانی تحت تأثیر کلاسیکهای وینی بوده و همین طور در مورد آرگریچ ، دوست داشتن قطعات آرتور اشنابل دور از انتظار هست ولی کواسویچ میگوید آرگریچ علاقه خاصی به آثار او داشته است. « ما گاهی روی یکدیگر تأثیر میگذاشتیم. ممکن بود این تأثیر با توجه به زمینههای قبلی ما برای هر یک ناشناخته و بیگانه باشد ولی قطعا قوی بود».
حمایت های بی شائبه مارتا
افراد کمی پیدا میشوند که همانند مارتا هم در میان هم نسلان خود و هم در میان جوانان تا این اندازه مورد ستایش و توجه قرار گیرند. آرگریچ خودش را با خانوادهی نسبتا گسترده ای از نوازندگان جوان احاطه کرده است و با کمک به بر روی صحنه رفتن هنرمندان نوظهور از طریق پروژهی مارتا ارگریچ در فستیوال لوگانو این امر را محقق میکند. در میان این هنرمندان می توان از گابریلا مونترو پیانیست مشهور ونزوئلایی نام برد که به خاطر توانایی خارقالعادهاش در بداهه نوازی شهرت دارد. او آرگریچ را مهم ترین علت تغییر مسیر زندگیاش میداند.
گابریلا که چند بار به لطف ارتباط معلم پیانویش با آرگریچ در مسابقات شوپن ۱۹۹۵ـــ زمانی که آرگریچ عضو هیئت ژروی بود ـــــ با او روبرو میشود، در سال ۲۰۰۱ در مونترال به پشت صحنه میرود تا با او ملاقات کند.
« این لحظهی سرنوشتسازی برای من بود». مونترو ادامه میدهد: «من اساسا آماده بودم موسیقی را ترک کنم و به سراغ روانشناسی بروم و تردید زیادی در مورد ادامهی زندگی به شیوهی یک پیانیست کنسرت داشتم. مارتا را نه تنها به عنوان یک هنرمند مورد ستایش دوست داشتم، بلکه به عنوان یک زن، مادر و یک شخصیت خاص همیشه مرا حیرت زده میکرد. نگرانی های من در مورد فداکاریهای بزرگی که باید به عنوان یک زن، هنرمند و یک مادر انجام میدادم سبب شد که با او صحبت کنم. آنچه از او میخواستم این بود که تمام شک و تردید های من را برطرف کند».
آرگریچ و مونترو
آرگریچ از مونترو خواست که برایش اجرا کند. «شب بعد از تمرین آرگریچ با آیوری گیتلیس ـــ که تا ساعت ۱:۳۰ صبح ادامه داشت!ــــ ما توانستیم جایی برای تمرین پیدا کنیم و من برای مارتا قطعاتی اجرا کردم و کار خود را با بداهه نواری و قطعاتی از شومان و بتهوون به پایان رساندم. آرگریچ بداهه نوازی من را دوست داشت ــــ این علاقهی او تحت تأثیر استادش فردریک گولدا بود ــــ و از هر چیزی که خلاقانه و به طور اتفاقی رخ میداد، واقعی و جسورانه بود استقبال میکرد. واکنش او به اجرای من آنقدر انگیزه بخش و حمایتگرانه بود که به طور کلی مسیر زندگی مرا تغییر داد».
مونترو میگوید برخوردش با آرگریچ به او اعتماد به نفسی بخشید که توانست بداهه نوازی را به عنوان هسته اصلی کار خود دنبال کند. « فکر میکنم او به من حسی از پذیرفته شدن داد که جرأت این را داشته باشم تا به شیوه ی خودم اجرا کنم. مهم نیست قوانین کلاسیک چه میگوید! این فوقالعاده است، چرا که این تنها راهی است که میتوانیم خودمان باشیم، نه فقط بخشی از خودمان، بلکه صد درصد تمامیت ما به عنوان یک هنرمند و انسان. این کار آرگریچ یک عمل بسیار سخاوتمندانه بود و تصمیم من برای ادامهی راه و اجرا به شیوهی خودم حمایت باورنکردنی مردم را به دنبال داشت. اوا واقعا مرا به حرکت واداشت و به من انگیزه بخشید و از آن زمان تا کنون به حرکت در مسیر خودم ادامه میدهم ».
در برهه های مختلف زمانی زندگی حرفه ای مارتا دچار بحران های بسیاری شده و باعث شده همیشه در اوج فعالیت خود نباشد.. با وجود اینکه مارتا صاحب هدیه ای الهی است.. و مونترو به درستی به این موضوع پی میبرد، زندگی او تحت تاثیر مسائل و پیچیدگی های غیر موسیقیایی بسیاری بوده است.
سال های آغازین زندگی
مارتا آرگریچ در سال ۱۹۴۱ در بوینس آیرس متولد شد. او یک کودک نابغه بود. در نوجوانی به همراه خانوادهاش به وین رفت تا تحت تعلیم فردریک گولدا قرار گیرد. پیش از کسب موفقیت در مسابقات شوپن ۱۹۶۵، او بیشتر درگیر کشمکش ها درونی، استرس اجرا و مسائل دیگر بود و این امر باعث شد تا برای چندین سال اجرای کنسرت را متوقف کند. او به علت روحیهی خود انتقادی وحشتناکی که دارد، اغلب رسیتالهای سولوی خود را طی یک اطلاعیهی کوتاه و مختصر لغو میکند. مارتا سالها پیش از اجراهای سولو(تکنوازی) دست کشید و ترجیح داد صحنه را با دوستان و همکاران خود سهیم شود.
سخاوتمندی و همراهی او با همکاران و دوستانش بی حد و حصر است. گابریلا بالدوچی پیانیست ایتالیایی که در Trinity Laban تدریس میکند و با آرگریچ اجراهایی داشته است به بازگو کردن نقش آرگریچ در شکوفایی حرفهای اسطورهای مثل کلودیا آبادو میپردازد: « آبادو در ابندا هنرجوی پیانو بود و آنها همدیگر را در کلاس گولدا ملاقات کردند. آن زمان آرگریچ مشغول ضبط کنسرتوهایی از لیست و شوپن برای کمپانی DG بود. داستان از این قرار است هنگامی که از مارتا سؤال شد که چه کسی قرار است رهبری ارکستر را برعهده بگیرد، مارتا آبادو را پیشنهاد داد. این تصمیم پذیرفته شد و آنها هرگز دربارهی آن تردید نکردند.
مارتا آرگریچ و کلودیو آبادو
آرگریچ گاهی اوقات یک قطعه سولو را به شکل عمومی اجرا میکند، آن هم در لابلای برنامهی بزرگتری نظیر ارکستر مجلسی. مونترو در مورد اجرای قطعهی Kinderszenen شومان در لوگانورا این گونه به یاد میآورد:« بعد از چند دقیقه من به قدری تحت تأثیر قرار گرفتم که به گریه افتادم و مجبور شدم سالن را ترک کنم. هنرمندان بسیاری پیانو مینوازند اما مارتا أن را زندگی میکند. او به هنگام نواختن، رازها، داستان ها، ترس ها، شجاعت ها، حسرت هایش و هر چه در درونش میگذرد را برای ما بازگو میکند. و چنان صادقانه اینها را بیان میکند که غیرممکن است تحت تأثیر این زن بزرگ قرار نگیرید. کسی که همزمان و به روش خودش در عین قدرتمند بودن، بسیار آسیب پذیر و شکننده است».
استفانی، دختر مارتا و کواسویچ جزئیات داستان خانوادهشان را در قالب یک فیلم هنری به نام «آرگریچ» به تصویر کشیده است. این فیلم ناگزیر وفاداری های متناقض به خانواده و هنر را نشان میدهد، وفاداری هایی که مملو از روابط عاشقانه بین اعضای گوناگون این خانوادهی فوقالعاده است. این فیلم مسائل و مشکلات زندگی گذشته آرگریچ را با وجود داشتن پدری قابل ستایش و مادری دمدمی مزاج و ناپایدار دنبال میکند. مادری که لیدا (Lyda) فرزند بزرگ آرگریچ را هنگامی که مارتا حضانتش را از دست داده بود از پرورشگاه دزدید.
کواسویچ اذعان میکند که تماشای این فیلم برای او و آرگریچ آسان نبوده و یک یا دوصحنه از فیلم خیلی برایش جالب نبوده است. او اضافه میکند:« من به دخترم به خاطر ساختن این فیلم افتخار میکنم، اگرچه این فیلم کمی زیادی به مسايل میپردازد اما جالب است. این فیلم یک فیلم عامه پسند و کلیشهای نیست».
استفانی میگوید این فیلم تا حدی نشان دهنده تلاشهای خودش برای شناخت خانوادهاش است :«مادرم هنوز هم برای من یک راز است. اما هنگامی که او را در لباس خواب ببینید و چیزهایی از زندگیاش بدانید که تکان دهنده و ناراحت کننده است، فکر میکنم میتوانید او را درک کنید. این بازخورد را از مردمی که به تماشای این فیلم نشسته اند گرفتهام. آنها ترکیبی از احساسات متفاوت و متضاد را میبینند که بیانگر خود آرگریچ است. من واقعا فکر میکنم او برای خودش هم ناشناخته است».
بخشی از این پیچیدگیها را میتوان به سالهایی که کودک نابغهای بود نسبت داد. استفانی میگوید: « هنگامی که یک کودک سه ساله نابغه باشید، همه چیز در اطراف شما تحت تأثیر این واقعیت قرار میگیرد. حتی رابطه شما با پدر و مادرتان. شما تنها یک دختربچه سه ساله نیستید، بلکه یک کودک نابغه اید. تمام مشکل افراد نابغه نیز همین است. آنها نمیدانند به خاطر نبوغشان دوست داشته میشوند یا به خاطر خودشان. این سوال بزرگی است که تا بزرگسالی همراه آرگریچ بوده و و تا پایان عمر هم همراه او خواهد بود».
زندگی در لحظه
مارتین انگستروم مدیر فستیوال وربیر(Verbeir) و تهیهی کنندهی ارشد شرکت دویچه گرامافون از زمانی که ۱۶ سال داشت آرگریچ را میشناخت. او نقش بسیار تأثیرگذاری در ضبطهایی که آرگریچ در دوران فعالیتش انجام داده داشته است. مارتین میگوید: «آرگریچ هیچ گاه در مورد ضبط بیش از حد تیزبین و حساس نبوده است. از نظر او ضبط باید درست انجام شود، احساس درستی داشته باشد و از نوازندگان خبره و هماهنگ استفاده شود. موقعیت دیوانهکنندهای را به یاد می آورم که مارتا با میخائیل پلتنوف برخورد کرد. قرار بود آنها سوئیت فندق شکن برای دو پیانو را با هم اجرا کنند اما مارتا ناگهان کنار کشیده بود. سپس آنها در وربیر با یکدیگر ملاقاتی داشتند. مارتا از اینکه این کار را به انجام نرسانده بود احساس بدی داشت. آنها داشتند در این مورد با یکدیگر صحبت میکردند که من پیشنهاد دادم : چرا الآن ضبط نمیگیرید؟ آرگریچ گفت: کی ؟! و من گفتم فردا شب. پلتتوف مشکلی نداشن و مارتا هم موافقت کرد. من موفق شدم که یک استودیو پیدا کنم و اعضای تیم را از هامبورگ دورهم جمع کنم. آن ها کمی قبل از شروع نیمه شب شروع به ضبط کردند و ساعت ۶ صبح کار آماده شده بود. این یک رپرتوار چالش برانگیز بود اما ضبط فوقالعادهی داشتیم. فکر میکنم این نوع موسیقی ساختن که خودجوش و آنی است، وقتی اتفاق میافتد که مارتا در قدرتمندترین شرایط ممکناش است. فکر نمیکنم مارتا هرگز به ضبطهایی که داشته گوش کرده باشد. او در حقیقت نه به گذشته علاقه دارد نه به آینده؛ آن چیزی که برایش مهم است امروز است: این که اکنون حال خانواده و دوستانش خوب باشد و یا اینکه أیا امشب کنسرت خواهد داشت!! من افراد کمی را میشناسم که مانند آرگریچ در مورد دیگران فکر کنند. او واقعا نگران دوستان و آسایش و سلامت آنهاست. او صاحب قلب بزرگی است. فکر میکنم هر کسی که به او نزدیک است از اینکه در زمرهی دوستان اوست سپاسگزار و خوشحال است».
انگستروم ادامه میدهد :« مارتا بازدید کنندهی همیشگی وربیر است. او از منطقهی آسایش و راحتی خود بیرون میآید تا با رپرتوارهای جدید آشنا شود و با نوازندگانی که هرگز قبلا با آنها کار نکرده است، کار کند. در طول این سالها او با افراد مختلفی از جمله اوگنی کیسین(Evgeny Kissin) در وربیر ملاقات داشته است و با یوری بشمت(Yuri Bashmet) نوازنده ویولا، پلتتوف (Pletnev) و گیل شاهام (Gil Shaham) ویولونیست اجراهایی داشته است. او همیشه حامی و پشتیبان همکاران خود بوده است. حضور او در اینجا چه برای عموم و چه برای نوازندگان بسیار فراگیر و تأثیر گذار است».
از مارتین انگستروم در مورد لغو کنسرت مارتا آرگریچ میپرسم. میگوید: « رابطهی ما به قدری نزدیک و دوستانه است که اگر او اجرا کند خوشحال میشوم و اگر اجرا را کنسل کند باز هم مشکلی ندارم. من هیچگاه او را تحت فشار نمیگذارم و به عنوان یک دوست او را اینگونه که هست قبول دارم».
او اضافه میکند : « با گوش دادن به موسیقی آرگریچ شما کسی را میشنوید که زندگی کرده است و در زندگی مسائل خوب و بد بسیاری را پشت سر گذاشته است و همهی اینها در مقابل شما به نمایش گذاشته میشود. اجرای او به قدری بیپرده و عریان است که آن را پر شور و پر احساس میکند. این واقعا سحر و جادو است. حتی اگر شما اجرای او از کنسرتو پیانوی شماره یک بتهوون را ۵۰ بار شنیده باشید، هیچ دو اجرایی را مثل هم نخواهید یافت. و این همان چیزی است که شنیدن اجرای او را هیجان انگیز میکند».
سؤالی که همیشه در بین طرفداران آرگریچ وجود دارد را از کواسویچ میپرسم :« آیا او هرگز دوباره رسیتال سولو خواهد داشت؟ » . او میگوید : « فکر نمی کنم که بخواهد و در نهایت فکر نمیکنم اجرایی داشته باشد».
اما ما میتوانیم همچنان امیدوار باشیم. در هر صورت خوش شانس هستیم که مارتا آرگریچ را داریم.
===================
ویدئو: اجرای کنسرتو پیانو شماره یک لیست توسط مارتا آرگریچ ، به رهبری دانیل بارنبویم . چنانچه در مشاهده ویدئو مشکل دارید میتوانید از اینجا مشاهده کنید.